آموخته ام آن چیزی که
اکثر انسانها شکست و بدشانسی می دانند،
مشیت خداوند برای نشان دادن مسیری بهتر است.
مردی به سرعت و چهار نعل با اسبش می تاخت.
اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی میرفت.
مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد زد:کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد: نمی دانم از اسب بپرس
این داستان زندگی خیلی از مردم است. آنها سوار بر عادتهایشان
می تازند، بدون اینکه بدانند به کجا می روند.